آقا محمد صدراآقا محمد صدرا، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 13 روز سن داره

محمد صدرا جان

اللهم عدتی ان حزنت... 😍

پسر نازم

1391/1/9 17:9
نویسنده : مامان
132 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیز دل مامانی!

 

 امسال عید با همه عیدها فرق داشت !

 

شکلکهای جالب و متنوع آروین

 

 خانه تکانی

 

سه شب تا ساعت 6 صبح بیدارمی موندم تا بتونم با فراغ بال جمع و جور کنم !ساکت

 

خیلی کوفته و خسته بودم !اوه

 

ساعت 9 شب 29 اسفند تازه رفتیم خرید

 

همه جا خلوت بود و همه مغازه ها باز بودند کلی خرید کردیم !

 

سفره هفت سینمون رو ساعت 2و نیم شب درست کردم !

 

بابا ساعت یک و نیم اومدو گفت چه قشنگ شده !تعجب

 

ساعت 4و نیم بعد از کلی بدو بدو بیهوش شدم !

 

ساعت 6 به زور بیدار شدم و نماز خوندم و سرسجاده خوابم برد !

 

شکلکهای جالب و متنوع آروین

 

سال تحویل

 

ساعت 8 و نیم بابا از سرکار زنگ زد که دارم میام سوال

 

من هم با دیدن شبکه نمایش دلم رو روانه حرم با صفای امام رضا ع کرده بودم !لبخند

 

ساعت 8و 40 دقیقه شد و بابا نیومدو شما هم خواب بودی

 

بیدارت نکردم گفتم ناهار دعوت داریم اذیتم میکنی گذاشتم تا خوب بخوابی!خواب

 

وضو گرفتم و نشستم سر سجاده .......فرشته

 

سال تحویل رو دوست داشتم توی قنوت باشم که همین هم شد !ساعت ۸ و ۴۴ دقیقه و ۰۰

 

سال مبارک شد و بابا نیومد !

 

من هم عصبانیعصبانیعصبانی

 

ساعت 9 و 10 دقیقه در رو باز کرد و گفت به خدا نشد زودتر بیام !

 

باز هم بحث سر این بود که نتونسته نه بگه به یه نفرو دلش سوخته بودخجالت

 

برای یه خانومی که با دو تا بچه هاش میخواسته بره امامزاده مشهد میقان برای سال تحویل و بابا هم به خاطر بچه هاش دلش به رحم اومده بود و برده بودشقهر!

 

ولی با خودم گفتم عیبی نداره اول سالی تلخ نباشیم تشویق!

 

این هم از قضیه عید ما !

 

شکلکهای جالب و متنوع آروین

 

 مهمونی بزرگ

 

امسال عید یه مهمونی بزرگ گرفتیم و عسل پسر هم خیلی اذیت نکرد !قلب

 

مهمونهامون 42 نفر بودن و 6 نفر کمر بسته آماده به خدمت کنار من بودن !از خود راضی

 

به هر کی هر چی میگفتم فوری گوش میداد!

 

برای بچه های فامیل پولهای عیدیشون رو کادو کردم به صورت لوله ای و روبا ن پیچ !هورا

 

دختر عموم هم که عروس شده بود دعوت نکرده بودم اونم دعوت کردم و بهش کادو دادم !مژه

 

بابا لطف کرده بود شام  از بیرون گرفته بود !خجالت

 

من هم ژله های چند رنگ و ماست و خیار و سالاد ماکارانی و سالاد کاهو و سبزی!مژه

 

همیشه مهمونی که داشتم غذاهام ساعت 5 بعد از ظهر آماده بود !

 

اما این بار 7 و نیم من هنوز داشتم میدویدم !تازه شام با من نبود !سوال

 

اولین بار بود که همه خاله هات رودعوت میکردم +عموی مهربونم !

 

خیلی استرس داشتم ولی همه چی خوب برگزار شد !

 

تولد

 

دلقکهوراقلببغلسارا  بغلقلبهورادلقک

 

 

 

هم بود که مامانش اینا براش کیک خریده بودن ماهم یه کادوی کوچیک بهش دادیم !

 

تولدش مُ بااااا  رَرَرَرَ  ک ک ک ک کهوراهوراهوراهورا

 

 

 

شکلکهای جالب و متنوع آروین

 

عیدی ها

 

امسال شما کولاک کردی توی عیدی گرفتن !چشم

 

نزدیک به 200هزار تومان عیدی جمع کردی !تعجب

 

با چند تا کادوی خوشمل !خوشمزه

 

باهاش برات کفش خریدم میخواستم کلاه هم بخرم ولی کلاه خوب پیدا نکردم برات !عینک

 

کفشهات مشکی و خیلی نازه !خوشمزه

 

باقی اش هم بابا دو در کرد !ناراحت

 

شکلکهای جالب و متنوع آروین

 

 دیگه عسلم راه میره

 

دقیقا وارد سال جدید که شدیم شروع کردی راه رفتنماچ

 

الان دیگه راحت 10 قدم و میری خیلی با نمک !

 

دستات بالا پاهات باز و تند تند میری که نیوفتی !

 

فدای قدم به قدمت بشم من!بغل

 

 

 

آموزش

 

کارتهای بَن بِن بُن برات گرفتم

 

دست و توپ و آب رو از بین 6 تا کارتهایی که نشونت دادم بیشتر دوست داری و به دست میگی:دَع!

 

میگم توپ کو ؟؟؟

 

کارت توپ رو برمیداری و تکون میدی !

 

امروز باید 3 تا کارت به کارتهات اضافه کنم !از خود راضی

 

 

 

 

 

 

گوش رو میشناسی میگم فلانی گوشش کو !

 

میگیری میکشی!اولها فکر میکردی فقط بابا گوش داره اونم گوش سمت راست !

 

 

 

 

دستم و میدم بهت میگم بکش  همچین زور میدی و میکشی

 

بعد فکرمیکنی باید جدا بشه !ولی نمیشه عصبی میشی!

 

 

 

 

خاله عادله رو با اسم دکمه های روی لباسش میشناسی!

 

میگم دکمه کو به عادله نگاه میکنی!

 

حالا دیگه دکمه ها رو هم دوست داری!

 

 

 

 

روز 7 فروردین رفتیم خونه دوست بابا مجید آقا !

 

موقع خدا حافظی گفتم بای بای کن خدا حافظی کن !

 

برای اولین بار دستت رو به نشونه بای بای تکون دادی!

 

من و بابا کلی ذوق کردیم !

 

 

 

 

یاالله هم بلدی وارد خونه هر کس میشدیم بابا میگفت یاالله کن دست میدادی!

 

به من و بابا هم دست میدی!

 

مامان فدای این روابط اجتماعی قوی ات بشه !بغل

 

 

 

 

دیشب تو ی ماشین توی راه برگشت به خونه کفشهات رو درآوردی و پرت میکردی زیر صندلی من گفتم افتاد!

 

بعد از 3-4 بارکه انداختی میدادم دستت دوباره پرتش میکردی   ومی گفتم افتاد شروع کردی با من تکرار  داد میزدی :اوخ تا !

 

بابا تا آخر شب باهات افتاد افتاد کار میکرد !خنده

 

 

 

 

 

 

بابا و ماما هم میگی وقتی میگی ماما میگم جانم شروع میکنی به زبون خودت صحبت کردن :

 

دی دید نا دی با نی ل با!

 

همچین دستات هم تکون تکون میدی آدم فکر میکنه حرفات خیلی مهمه !

 

 

به هر چی میخوای دست بزنی اول به من نگاه میکنی ببینی عکس العملم چیه

 

اگه بگم :نه کار بد!

 

شروع مکینی به حرف زدن انگار داری کارت و توجیه میکنی!

 

 

 

این هم از این روزهای ما با شیطنتهای عسل پسر !

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)