پسر نازم
سلام عزیز دل مامانی!
امسال عید با همه عیدها فرق داشت !
خانه تکانی
سه شب تا ساعت 6 صبح بیدارمی موندم تا بتونم با فراغ بال جمع و جور کنم !
خیلی کوفته و خسته بودم !
ساعت 9 شب 29 اسفند تازه رفتیم خرید
همه جا خلوت بود و همه مغازه ها باز بودند کلی خرید کردیم !
سفره هفت سینمون رو ساعت 2و نیم شب درست کردم !
بابا ساعت یک و نیم اومدو گفت چه قشنگ شده !
ساعت 4و نیم بعد از کلی بدو بدو بیهوش شدم !
ساعت 6 به زور بیدار شدم و نماز خوندم و سرسجاده خوابم برد !
سال تحویل
ساعت 8 و نیم بابا از سرکار زنگ زد که دارم میام
من هم با دیدن شبکه نمایش دلم رو روانه حرم با صفای امام رضا ع کرده بودم !
ساعت 8و 40 دقیقه شد و بابا نیومدو شما هم خواب بودی
بیدارت نکردم گفتم ناهار دعوت داریم اذیتم میکنی گذاشتم تا خوب بخوابی!
وضو گرفتم و نشستم سر سجاده .......
سال تحویل رو دوست داشتم توی قنوت باشم که همین هم شد !ساعت ۸ و ۴۴ دقیقه و ۰۰
سال مبارک شد و بابا نیومد !
من هم
ساعت 9 و 10 دقیقه در رو باز کرد و گفت به خدا نشد زودتر بیام !
باز هم بحث سر این بود که نتونسته نه بگه به یه نفرو دلش سوخته بود
برای یه خانومی که با دو تا بچه هاش میخواسته بره امامزاده مشهد میقان برای سال تحویل و بابا هم به خاطر بچه هاش دلش به رحم اومده بود و برده بودش!
ولی با خودم گفتم عیبی نداره اول سالی تلخ نباشیم !
این هم از قضیه عید ما !
مهمونی بزرگ
امسال عید یه مهمونی بزرگ گرفتیم و عسل پسر هم خیلی اذیت نکرد !
مهمونهامون 42 نفر بودن و 6 نفر کمر بسته آماده به خدمت کنار من بودن !
به هر کی هر چی میگفتم فوری گوش میداد!
برای بچه های فامیل پولهای عیدیشون رو کادو کردم به صورت لوله ای و روبا ن پیچ !
دختر عموم هم که عروس شده بود دعوت نکرده بودم اونم دعوت کردم و بهش کادو دادم !
بابا لطف کرده بود شام از بیرون گرفته بود !
من هم ژله های چند رنگ و ماست و خیار و سالاد ماکارانی و سالاد کاهو و سبزی!
همیشه مهمونی که داشتم غذاهام ساعت 5 بعد از ظهر آماده بود !
اما این بار 7 و نیم من هنوز داشتم میدویدم !تازه شام با من نبود !
اولین بار بود که همه خاله هات رودعوت میکردم +عموی مهربونم !
خیلی استرس داشتم ولی همه چی خوب برگزار شد !
تولد
هم بود که مامانش اینا براش کیک خریده بودن ماهم یه کادوی کوچیک بهش دادیم !
تولدش مُ بااااا رَرَرَرَ ک ک ک ک ک
عیدی ها
امسال شما کولاک کردی توی عیدی گرفتن !
نزدیک به 200هزار تومان عیدی جمع کردی !
با چند تا کادوی خوشمل !
باهاش برات کفش خریدم میخواستم کلاه هم بخرم ولی کلاه خوب پیدا نکردم برات !
کفشهات مشکی و خیلی نازه !
باقی اش هم بابا دو در کرد !
دیگه عسلم راه میره
دقیقا وارد سال جدید که شدیم شروع کردی راه رفتن
الان دیگه راحت 10 قدم و میری خیلی با نمک !
دستات بالا پاهات باز و تند تند میری که نیوفتی !
فدای قدم به قدمت بشم من!
آموزش
کارتهای بَن بِن بُن برات گرفتم
دست و توپ و آب رو از بین 6 تا کارتهایی که نشونت دادم بیشتر دوست داری و به دست میگی:دَع!
میگم توپ کو ؟؟؟
کارت توپ رو برمیداری و تکون میدی !
امروز باید 3 تا کارت به کارتهات اضافه کنم !
گوش رو میشناسی میگم فلانی گوشش کو !
میگیری میکشی!اولها فکر میکردی فقط بابا گوش داره اونم گوش سمت راست !
دستم و میدم بهت میگم بکش همچین زور میدی و میکشی
بعد فکرمیکنی باید جدا بشه !ولی نمیشه عصبی میشی!
خاله عادله رو با اسم دکمه های روی لباسش میشناسی!
میگم دکمه کو به عادله نگاه میکنی!
حالا دیگه دکمه ها رو هم دوست داری!
روز 7 فروردین رفتیم خونه دوست بابا مجید آقا !
موقع خدا حافظی گفتم بای بای کن خدا حافظی کن !
برای اولین بار دستت رو به نشونه بای بای تکون دادی!
من و بابا کلی ذوق کردیم !
یاالله هم بلدی وارد خونه هر کس میشدیم بابا میگفت یاالله کن دست میدادی!
به من و بابا هم دست میدی!
مامان فدای این روابط اجتماعی قوی ات بشه !
دیشب تو ی ماشین توی راه برگشت به خونه کفشهات رو درآوردی و پرت میکردی زیر صندلی من گفتم افتاد!
بعد از 3-4 بارکه انداختی میدادم دستت دوباره پرتش میکردی ومی گفتم افتاد شروع کردی با من تکرار داد میزدی :اوخ تا !
بابا تا آخر شب باهات افتاد افتاد کار میکرد !
بابا و ماما هم میگی وقتی میگی ماما میگم جانم شروع میکنی به زبون خودت صحبت کردن :
دی دید نا دی با نی ل با!
همچین دستات هم تکون تکون میدی آدم فکر میکنه حرفات خیلی مهمه !
به هر چی میخوای دست بزنی اول به من نگاه میکنی ببینی عکس العملم چیه
اگه بگم :نه کار بد!
شروع مکینی به حرف زدن انگار داری کارت و توجیه میکنی!
این هم از این روزهای ما با شیطنتهای عسل پسر !