کالسکه
١٣/٢/٩٠ چهارشنبه
برای اولین بار با کالسکه رفتیم بیرون تا خونه دایی علی اینا
همش چشمات باز بود و درختا رو با تعجب نگاه میکردی!
از شنیدن صدای موتور شوکه میشدی!
توی دست اندازها خودت و سفت میکردی!
بابا امشب شب کاره
خوابیده!
تو هم خواب بودی با صدای من داری بیدار میشی!
ای وای بیدار شدی !
خوابت رفت دوباره
راستی از حموم میترسی وقتی بیرون میای تا یه ربع فق میزنی
نمی دونم چه کارت کنم!
کاش بزرگتر شدی حموم رو دوست داشته باشی!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی