داری میای
یک شنبه 12/10/89
سلام طلای تو دل برو!
خبر مهم این ماه تمیز کردن خونه بود برای ورود وسایل کوچیک تو!
دورت بگردم نفسم که همه چی رو عزیز جون برات سنگ تموم گذاشته بود
دیروز رفتم سونو گرافی گفت:نی نی ات سالمه وزنش 1810 گرمه!وضعیتش طبیعیه
توی هفته 33 بارداری هستی
ضربان قلبش هم اکتیوه!
پسر من !
مامانی از اینکه خدا قراره تو رو بهش بده خوشحاله
بابا میگه :به خاطر پسرم یه مهمونی مفصل میگیرم که همه بدونن چقدر عزیزه!
ما برای اومدنت خیلی منتظر و مشتاقیم!
راستی چند شب پیش رفته بودیم تولد شقایق!
عمو مجتبی وقتی داشت بادکنکها رو تقسیم میکرد گفت:یکی هم برای روح الله!
عمو ها و عمه ها همه بهت میگن روح الله!
خیلی هم هوای تو رو دارن.
دیگه نمیتونم ایستاده نماز بخونم نفسم میگیره خم نمیتونم بشم سجده هام خیلی سخت شده!
برات دعای عهد میذارم که گوش بدی
امروز بعد از نماز از خدا خواستم لحظه ای تنهات نذاره!
دعای مادر در حق فرزند مستجابه!
همه سعی لم رو میکنم تا تو یه بچه الهی و خدایی باشی!