به دنیا خوش اومدی پسرم !
تولدت مبارک عزیز دلم!
امروز که دارم برات مینویسم١٠/١٢/٨٩
سه شنبه است!
امروز سه روزه شدی و اسمت رو گذاشتیم ((محمدصدرا))
حالا دیگه اسمت توی شناسنامه من هم هست!
روز ٧ اسفند ساعت ٨ صبح بابابا به بیمارستان امام خمینی(ره) رفتیم!
تا ساعت ٧ شب با وجود تمام تلاشهای من و پرسنل زحمتکش بیمارستان نتونستی به دنیا بیای ومن....
رفتم زیر تیغ عمل جراحی !
ساعت٩ تادکتر اومد من دیگه به حال مرگ افتاده بودم
تا اینکه ساعت ١٠به دنیا اومدی
اما من ندیدمت !
چون من بیهوش بودم و تو رو به خاطر شستشو برده بودن بخش مراقبت
تا ١-٢ ساعتی به ما ندادنت
من که به هوش اومدم فقط می پرسیدم شبیه کیه ؟
وقتی دیدمت دلم غنج زد این لحظه آرزوم بود
گلوم درد میکرد از عوارض مواد بیهوشی و بخیه هام که دیگه نگو!
بگذریم شب اول خوب خوابیدی ولی شب دوم همه بخش میاومدن ببینن این صدای گریه مال کیه!!!
بابا اومد ملاقاتمون با عزیز اینا و خاله ها!
بابا برات گل خریده بود!
آوردیمت خونه!خوش اومدی طلا!
یه جشن گرفتیم خانمه مولودی میخوند و دف میزد یه مجلس بدون گناه برای تو عزیزکرده ام!
شب هم برای شام رفتیم رستوران 120 نفر جمعیت داشتیم