آقا محمد صدراآقا محمد صدرا، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 18 روز سن داره

محمد صدرا جان

اللهم عدتی ان حزنت... 😍

اولین دکتر

اولین بارت بود که برای مریضیت به دکتر میرفتیم! اسهال شدید داشتی تو که عادت نداشتی شبها حتی خودت رو خیس بکنی حالا شبها باید 2-3 بار جات رو عوض میکردم! وگرنه پاهات میسوخت! روزی 17-18 بار جیش میکردی اونم فقط یه کم !همش آبکی بود !!!!! خیلی لاغر شده بودی! 30روز طول کشید تا گلم خوب شد!از تاریخ18/3/90 تا  19/4/90 به دکتر نگاه میکردی و با دیدنش از خنده ریسه میرفتی! چوب رو که کرد تو دهنت عق زدی و بدت اومد! ...
1 تير 1390

گردن

٢٩/٣/٩٠ خودت از حالت دراز کش روی دستات برگشتی و سرت و گرفتی بالا! آفرین مامانی!!!! تو پسر باهوش خودمی! مرحبا به این پشتکارت! ...
29 خرداد 1390

پاهات

امروز پاهات رو پیدا کردی! 17/3/90 داری نگاشون میکنی ذوق میکنی و تکونشون میدی!
17 خرداد 1390

دستات

متوجه شدم دیگه میتونی دستات رو بیاری بالا و روی سینه ات قفل کنی! خودت کلی ذوق این حرکتت رو میکردی!
15 خرداد 1390

آینه

٧/٣/٩٠ از عکس خودت توی آینه خوشت اومد و خندیدی! درسته خودت رو نمیشناسی ولی هنوز یکی از سرگرمیهات نگاه کردن به آینه است!
7 خرداد 1390

ساعت

شب خیلی قهقهه میزدی! همه نگاهت به عشقت بود وقتی نگاش میکنی و بهش خیره میشی دیگه منم نمیبینی! اونقدر بلند میخندیدی! وقتی به آونگ ساعت نگاه میکردی!
5 خرداد 1390

آغاز حرکت

امروز 18/2/90 گذاشتمت روی متکا تا راه بیافتی اصلا تکون نمیخوردی همش لیز میخوردی میاومدی پایین! فدات بشم که اینقدر بانمک شده بودی! نمیدونم چرا فکت اینقدر میلرزه! از ارتفاع هم میترسی!وقتی بلندت میکنم فکت تکون میخوره!
18 ارديبهشت 1390

مسافرتهای من !

۵٠ روزت بود که رفتیم کاشان و قم! توی حرم بابابا عکس داری! کاشان رفتیم فین هوا گرم بود ولی خوش مسافرتی ها همش توی کریر  عقب ماشین خواب بودی!!!!   توی باغ فین یه توریست خارجی بغلت کرده بود و میگفت:ممد صدا ! سالام سالام!!! 68روزت بود که رفتیمروستایی که عمو مصطفی توش داشت خونه میساخت رفتیم تا بهشون سربزنیم! همش توی چادر خواب بودی  همون روز غروب رفتیم روستای ما!! تا صبح تخت خوابیدی البته یه کم سرد بود ومن همش داشتم تا صبح روی تو رو میپوشوندم!    ٩٠/٢/٢٩ با دوست بابا رفتیم دوکوهه دزفول اندیمشک     90/3/14 با...
15 ارديبهشت 1390

کالسکه

١٣/٢/٩٠ چهارشنبه برای اولین بار با کالسکه رفتیم بیرون تا خونه دایی علی اینا   همش چشمات باز بود و درختا رو با تعجب نگاه میکردی! از شنیدن صدای موتور شوکه میشدی! توی دست اندازها خودت و سفت میکردی! بابا امشب شب کاره خوابیده! تو هم خواب بودی با صدای من  داری بیدار میشی! ای وای بیدار شدی ! خوابت رفت دوباره راستی از حموم میترسی وقتی بیرون میای تا یه ربع فق میزنی نمی دونم چه کارت کنم! کاش بزرگتر شدی حموم رو دوست داشته باشی! ...
13 ارديبهشت 1390