آقا محمد صدراآقا محمد صدرا، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 3 روز سن داره

محمد صدرا جان

اللهم عدتی ان حزنت... 😍

سفرنامه اردیبهشت 93 ---- قسمت اول!

8 صبح حرکت کردیم سمنان همون سمنان دامغان شاهرود و دیدار با دوست وبلاگی مامان الی بانو و دختر نازش دنیا خانوم نیشابور مشهد یه عکس دو نفره سالم ازشون نداریم ! مجتمع تجاری الماس شرق میدان الماس شرق ترازوووووووو توس باغ و آرامگاه نادر شاه افشار   پسرک در سرزمین موجهای آبی پسرک و دوستانش در صحن کوثر حرم رضوی   بالاخره بابا رضایت داد گوشیش رو به سیستم وصل کنه تمام طول این سفر خوب و به یاد موندنی و پر از خاطره با این دو تا وروجک با گوشی بابا عکس میگرفتیم ! فرصت کنم قسمت دومش به زودی ان شاا...
8 بهمن 1393

عاشقانه دوستت دارم فرزندم!

   چرا نمازتو نمیخونی؟ پاشو بخون با خدا حرف بزن ازش تشکر کن که به ما همه چی داده پـاشو خــــــدا ناراحـــــــت میشه هـــــا ! ********** در جلوی دیدگان جمعیت 200 نفره بر بالای سن نمایش رفته و دعای فرج را میخواند و در آخر با گفتن برحمتک یا ارحم الراحمین پایین میآید میگویم نترسیدی همه به تو نگاه میکردند گفت نع اولش گفتم بسم الله الرحمان الرحیم دیگه ترس نداشت ... *************** مامان چرا توی همه نمازها باید بگی السلام علیکم و رحمه الله؟ به کی سلام باید بدیم و رحمه الله ؟؟؟ گفتم به خودمون سلام میدیم به همه آدمها ی خوب! ************** بابا ببین من چه قدر تو رو دوست دارم گوش ب...
24 دی 1393

مرد کوچکم !

آتلیه خانگی و فیگورات اختراعی دلبندم ! پ ن:خواستم روی عکسها کار کنم ...دیدم اینجوری خوشگلتره ! ...
22 دی 1393

کدام دانه فرورفت در زمین که نرست...

هیچ وقت رفتن نشونه نبودن نیست ! گاهی رفتن یه آدم خیلی سنگین تموم میشه اونم کسی که وروجک باهاش خیلی عیاق بود ! 6 شب پیش وروجک خواب بود یه هو بیدار شد وشروع کرد به دعا کردن من چشمام رو بسته بودم دستاش رو از زیر پتو بیرون آورد و گفت : خدایا دیدی مامان جون رفت بیمارستان پیش مادر؟ خدای مهربونم زودتر حال مادر رو خوب کن که مامان جون دیگه نره بیمارستان بعد دستاش رو کرد زیر پتو و با خودش گفت خدایا مرسی که گفتی باشه ! و به سرعت یک ثانیه دوباره خوابش رفت ! برای مامان جونش دعاش رو تعریف کردم وروجک مامان اینها رو برات مینویسم تا یه روز بدونی دلت چقدر صاف بوده که خدا جوابت رو داده ! البته این بار اول  نیست مشه...
1 دی 1393

پسرک سه سال و نه ماهه ی من !

گاهی از دنبالش گذاشتن بغل کردن محکم گاز گرفتن چلوندن و بوس محکم که جیغش دربیاد میگذره گاهی دوست داری قورتش بدی بااین شیرین زبونیهاش!!!!! ******************************************************************** -مامان دندونات تیزه برو کوتاهشون کن !(مثل ناخن) -مامان پس کی غذا پزیده میشه ؟(پخته میشه ) -مامان بیا تا کشته ات کنم !(بکشمت) -مامان این آقاهه مریده ؟(کشته شده) -مامان مثلا من دستات رو  بنده بودم (بسته بودم) -مامان نیا بالا بچه ها نشستن فقط         خانومها نسسن !(ننشستتن) -ماشینها چرا باهم تزاووف میکنن؟(تصادف) -هر کس عاشق هر کس هست به حرفش گوش میده **** ...
7 آذر 1393

عصای موسی

مامان کی خدا منو دوست داره تا منو مثل مادر کنه بهم عصا بده بعد من عصام رو بزنم به فرعون بشه یه اژدهای خطرناک و همه بترسن از من ؟؟؟؟   باغ عمو ! کلاه عمو ! ...
1 آذر 1393