15ماهگی
روزی بود پراز وروجک
صبح بعد از خوردن صبحانه عازم درمانگاه شدیم !
قرار بودیه نی نی 15 ماهه بره برای قد و وزن
ولی یه نی نی 15 ماه و 20 روزه داشت میرفت !
رفتیم درمانگاه من خیلی حوصله نداشتم میدونستم الان هم این وروجک مامانش رو اذیت میکنه
ولی نمیشه منتظر بابا بود چون خیلی سرش شلوغه !
از وقتی خونه رو عوض کرده بودیم پرونده ات دستم بود
با کالسکه رفتیم درمانگاه ! یه عالمه بچه کوچیک اونجا بود بالای 20 تا بچه
نوبت گرفتم و نشستم آب خواستی بردمت بیرون برات آب گرفتم
ولی یه ریزه هم نخوردی!
نزدیک به یک ساعت من با تو کلنجار میرفتم که اینقدر بدو بدو نکنی
تو هم که ماشاالله مگه نشستن بلدی
دیگه داشتی میرفتی روی اعصابم
یه خانومی که بدون نوبت داشت میرفت داخل بحثم شد !
همه جا به نوبت
رفتم داخل خانوم بهیار گفت : که چرا20روز دیر آوردیش!؟؟؟
وزنت کرد و دادش دراومد که چرا وزن کم کرده به جای این که زیاد کنه !
توی این گیرو دار هم شما پیله کرده بودی به شیرآبی که اونجا بود
نه درست روی ترازو نشستی و نه گذاشتی خوب قدت رو اندازه بگیره ولی از قدت و دور سرت راضی بود !
همش میگفتی آپ و میکوبیدی روی سرو صورت من
من هم میخواستم دقت کنم ببینم خانومه چی میگه نمیذاشتی
داشتم صحبت میکردم یه بچه کالسکه شما رو برداشت برد
فوری پرونده ات رو برداشتم و دویدم دنبال کالسکه
قرار شد یک ماه دیگه برای وزنت ببرمت !
از اونجا رفتیم خونه عزیزجون
بابا مرخصی گرفته بود و اومددنبالمون از عزیز اینها خداحافظی کردیم و ناهار رفتیم بیرون
چه سوپی خورد وروجکم با جوجه و مخلفاتش!
دست گل بابایی دردنکنه
غروب هم رفتیم بیرون بابا دنبال کارهاش بود
چون بابایی همیشه یه ظرف تخمه کنارشه موقع رانندگی
بابایی که پیاده شد وروجک رفت روی صندلی بابا نشست
من که حواسم پرت شد یه پوست تخمه گذاشت دهنش!
تااومدم بیرونش بیارم از دهنش ......قورتش داد!
دوباره دادش بیرون و من هر کاری می کردم از دهنش بیرون بیارمش نمیشد
گریه میکرد و اوغ میزد پوست تخمه هم تیز بود نمیتونست قورتش بده
شانس آوردم که تخمه ژاپنی بود !یه کم گِرد بود !
قورتش داد
بعد شروع کرد به اشک ریختن
از ماشین پیاده شدم و گرفتمش بغل تا آروم بشه
یه هو دیدم یه کوچولوی سفیدی روی لثه هاشه دست زدم دیدم دندونه
دندون آسیا فک پایین سمت راست
سمت چپ هم دست زدم دیدم بعله یکی دیگه هم اینجا داره سلام میکنه!
لثه بالایی هم چک کردم بعله 3تا دندون آسیا !
بااون 5تای قبلی میشه 8 تادندون
من چه قدر حرص میخوردم بابت این که دندونهات قراره یکی یکی بیرون بیاد
حالا دیدم 4 تاباهم درآرودی!
بگوچرا ااین چندوقت شبها خواب نداشت!؟
از اونجا هم رفتیم خونه خاله بابا و اون جا حسابی آتیش سوزوند!
عسلی رو برعکس کرده بود و هلش میداد
کم آورد خاله گذاشتش توی عسلی و هلش میداد!
آخر شب هم که اومدیم خونه خوابش نمیرفت بابا هم صبح کار بود باید میخوابید
یه کم تا ساعت 12با هم بازی کردیم تا بابایی خوابید و بعد هم وروجک بیهوش شد !
وروجکم آب میخوره میگم :سلام بر حسین ع!
حالا تازگی ها آب که میخوره فکر میکنه باید بعد از سلام بر حسین ع سینه بزنه
آخه براش مداحی میذارم از اول تاآخرش سینه میزنه !
تازگی ها یاد گرفته بابا رو به اسم صدا میکنه:لالاها!
به موتور اسباب بازیش میگه: تُ تُ !
پسرم عاشق ماشین بازی شده
همیشه ماشینهاش پخش شده توی خونه
هر چیزی که زیاد باشه هر جا ببینه داد میزنه دوووتا !
با تی وی خیلی درگیره
هر چی توش ببینه میخواد
از مل مل گرفته تا ماسکهای عروسکی فیتیله ای ها
سعی میکنم کمتر براش تی وی روشن کنم !
اگه بذاره!
تازگی ها به پاستیل علاقه زیادی نشون میده
همیشه باید داشته باشم توی خونه
وقتی میاد توآشپزخونه و من مشغول کارم باید یه چیزی بدم دستش تا بره
هر چی هم بهش میدم فرار میکنه میره انگار میخوام ازش بگیرمش
دیشب میخواستم بخوابم رفتم کنارش و به چشمهای بسته اش چشم دوختم !
نازش کردم بوسش کردم !
خدا رو شکرکردم بابت داشتنش!
اینقدر ناز خوابیده بود مثل فرشته ها!
چه قدر بوسش کردم آخه دیروز رفتم یه وبلاگی که یه بابا برای دخترش درست کرده بود
شباهت اسم کودکش با یکی از دوستهام باعث شد وارد وبش بشم
دیدم کوچولوشون رو توی دو سالگی از دست دادن !خیلی ناراحت شدم !
اوج شیرین زبونی بچه ها کوچولوشون پر کشیده !
پیش خودم گفتم قدر لحظه های خوب با نی نی بودن هامون رو نمیدونیم به خدا !
عید همه دوستان و خواننده های خاموش وبلاگ وروجک مبارک باشه