آقا محمد صدراآقا محمد صدرا، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 12 روز سن داره

محمد صدرا جان

اللهم عدتی ان حزنت... 😍

سفر به شیراز

1391/2/26 13:03
نویسنده : مامان
171 بازدید
اشتراک گذاری

 

سلام زندگی من !

 این مدت که نبودیم

رفتیم شیراز پابوس آقا احمد بن موسی ع!

خیلی خوش گذشت عجب هوایی دارن خوش به حالشون !

بوی عطر بهار نارنج همه جا رو پر کرده بود

تخت جمشید هم رفتیم

شکوه و ابهتش اینقدردرگیرمون کرده بود که

حواسمون پرت شد و پسرک  کلی سوختی توی آفتاب!

تنها خاطره بدی که از شیراز برام مونده خس خس های سینه محمد صدرا بود چه قدر شب تا صبح بالای سرش اشک  ریختم

میترسیدم خدای نکرده یه هو آسم بشه

از بس بد سرفه میکرد

3 تا دکتر بردمش تا حالش خوب شد

توی مسافرت بزرگترین پروژه ای که داشتیم و روزی 3 بار تکرار میشد

پروژه شربت خوردن محمد صدرا بود

شربت رو میدید فرار میکرد ،گریه میکرد ،به زور میخوردش،سرفه اش میگرفت ،حالت تهوع و ...نگران

اونجا چون نمیرسیدم براش غذا درست کنم و غذاهای خودمون هم همیشه فست فود بود

از رستوران ها براش دیزی یا سو پ میگرفتیم

ولی نمیخورد

خیلی لاغر شده عسلم !ناراحت

این روزها کارهایی میکنی که برای من خیلی جذابه

مهمترینش بوسیدن منه

از روی کتاب آموزش آیات داشتم بالوالدین احسانا را یادت میدادم 

بهت گفتم یعنی مامان و بابا را بوس کنید

بوسیدمت و ازت خواستم منو بوس کنی برای اولین بار بود که منو می بوسیدی

اشک توی چشام جمع شد

خدایا شکرت !

لبهای کوچولوت رو  روی هم گذاشتی ویه صدای کوچولو و نازک !

 یه حس قشنگی داره

 

صدای وانتی ها رو خوب درمیاری

میگم وانتی چی میگه :با صدای کلفت حرف میزنی برام !

 

 

هر جا ماهی میبینی  یا تنگ ماهی یا کنسرو ماهی یه کلمه ای که توش ماهی داشته باشه

دهنت رو باز و بسته میکنی

 

 

شیشه شیرت رو بر میداری و با گفتن :آآآآ پشت سر من راه میافتی و از من آب میخوای

 

 

من هر جا دراز کشیده باشم برای یه ریزه استراحت میای روی کمرم میشینی و بع بع میکنی

یعنی من باید راه بیافتم چهار دست و پا دور خونه تاشما راضی بشی

 

 

حسابی شیطنت میکنی روزی دوبار باید خونه جارو بشه ومرتب بشه و گرنه بابایی...!نیشخند

دندونهای نیشت دارن درمیان و این روزها هیچی نمیخوری انگارداری آب میریافسوس

 

خیلی چیزها میخواستم بنویسم ولی الان فرصت ندارم

فقط عکسهای مسافرتمون رو برای دوستان میذارم !

 

 

 

یه کم تعریف از پسرک با عکسهای مسافرتمون !

اینجا اصفهانه فقط همین یه عکس رو تک نفره از اصفهان دارم خاله ها !

آخه شب رسیدیم هوا هم بارونی بود !

اینم لباس سنتی که از اصفهان براش خریدیم !

 

پسرک در پاسارگاد مقبره کوروش کبیر

کفشهام توی ماشینه ها!چشمک

 

هوا سرد بود نمیذاشت کلاه بذارم سرش !نیشخند

الا یا ایها الساقی ادر کاسا وناولها ...

مقبره حافظ شیرازی

پسرک در باغ ارم

ارگ کریم خان

بادکنکه دو برابر خودم بود عینک

الهی بمیرم که با وجود اون همه ضد آفتاب اینقدر سوختیماچ

سر صبحی نوبت شربتهات بود خورده بودی و گریه میکردیمنتظر

داشتیم میرفتیم تخت جمشید

این هم یه عکس از نفس خودم !ماچ

دروازه ملل تخت جمشید

اینجا داری میگی :اِه!

یعنی بذارم زمین !

اینجا خسته شده بودی و گرم بود

کافی شاپ تخت جمشید سوال

سنگ بازی میکردیلبخند

داریم برمیگردیم

 باغ دلگشا ،مقبره سعدی،بازار وکیل ،حمام وکیل ،و ...هم رفتیم  محمد صدرا همش خواب بود چون شربت هاش خواب آور بود !

دوستان عکس زیاد داشتیم ولی خانوادگی بود نیشخند

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)