آرایشگاه عیدانه
آماده شدن پسرک برای عید نوروز!
رفتیم آرایشگاهی که بابا میرفت !
خیلی آقا نشست !!!!!!!
اول گریه کرد ...
بعد نشست آروم ...........
بعد خوشگل شد !!!!!!!
هفت سینهای اقوام
اونهایی که رسیدیم عکس بگیریم البته !
این هم از تنها عکسمون با سفره هفت سین منهم توش نیستم
از بس بابا یی اخم کرده بود صورتش چهارخونه شد !
میگفت عجله داریم بریم مهمونی بعدا عکس میندازیم ولی دیگه ننداختیم :(
این هم از کمی مسافرت رفتن !
بازی با ببعی کوچولو زیر حمایت پدرو عموی مهربان !
کره الاغ کد خدا یورتمه میرفت تو کوچه ها ما هم سوارش شدیم !
پیاده روی با پدر و عمو محمد در روستای زیبای انجدان !
سد خاکی کوچک روستا!
این هم در سنگی باغ یکی از اهالی دهکده !
فرار از چادر درروز 13 به در!
نمایی ازکوچه باغهای زیبا!
این دانیاله پسردایی محمد صدرا
البته الان این شکلی شده !
شیطنتهای یه نی نی !
من بین مبل ها جا میشم به نظرتون ؟؟؟
توی کشوهای دراور چی؟
توی کمد اجاق گاز سعی میکنم جای خودم رو باز کنم !
روی پشتی هم جا م میشه !
توی حیاط هم که جا میشم !
بفرمایین قورمه سبزی با طعم رو فرشی!
نخواستین خورش کرفس هم هست ها!
این هم از نون و پنیر با پودر گردو !
نخواستین میرم براتون نون سنگک تازه میگیرم
بفرمایین نوش جان !
این هم ماهی تابه
خواستی یه تخم مرغ بزن به بدن !
درگیر ذوق بیش از حد پدر عزیز شدیم
بریم یه خستگی هم توی حموم از تن بیرون کنیم خیلی خسته شدیم !
دیگه خیلی خسته شدم ها!
ممنونم که همه عکسهای من و دیدین نظر یادتون نره ها!
میخواستم یه عکس از گریه پسرک بذارم
ولی چون هر وقت خودم می بینمش دلم میلرزه نتونستم بذارم !:(