عکس و خاطره!!!!
ومدم که ضمن گذاشتن عکسهای 11 ماهگیت چند تا خاطره هم از شیطنت هات بگم!
چند روز پپیش گوشی موبایلم رو که شارژکمی داشت میخواستم به شارژبزنم!
ولی هر چی گشتم کمتر پیدا کردم پشیمون شدم و قیدش رو زدم فرداش هرچی گشتم نبود!
دوباره روز بعد که میگشتم به خونه عزیز هم زنگ زدم گفتن :موبایلت اینجا نیست!
خیلی نگران شدم زیر همه مبلها رو گشتم گفتم شاید شما هلش داده باشی اون زیر!
همه چی پیدا کردم الا گوشیم!
شب که بابا از سرکار اومدو خواستیم بخوابیم !
گوشی بابا رو برداشتی کشوی دراور رو باز کردی و گوشی رو گذاشتی توی کشو و بستی!
باورم نمیشد وقتی نگاه کردم دیدم درست حدس زدم گوشی من هم همونجا بود!
دیروز توی آشپزخونه مشغول بودم دیدم صدات نمیاد!
هر چی صدات کردم پیدات نکردم !
صدات از پشت پرده میومد که میگفتی: دَع ! دَع !
پرده رو که زدم کنار اونقدر ذوق داشتی و میخواستی از دست من فرار کنی
که نزدیک بود دیوار رو سوراخ کنی و ازش رد بشی!
کلی ذوقت و کردم و رفتم سراغ کارهام !
دوباره که نگاه کردم دیدم به سرعت داری چهار دست و پا میری پشت پرده!
کمی که منتظر موندم دید م بعله با گفتن دوباره : دَع !
منتظر من بودی که بیام و پیدات کنم!
اولین باره که قایم با شک رو خودت کشف کردی !
عسل طلای مامانی وارد میشود!
عشق منه با این ژست کنجکاوش!
عسلم چه ناز نگاه میکنه!
فدای چشمات بشم !
بالا تر بالاتر حالا لبخند.....
بدون شرح .....
مامانی بادکنک ترس نداره که!!!!!
همه زندگیم !
لالا کن عسلم !
فدای اون خوابیدنت که جیگر آدم کباب میشه !